English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8192 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
wrong U ناصحیح
What has he done wrong? U [مگر] او [مرد] چه خطایی [جرمی] کرده است؟
Something is wrong. U عیبی درکار [این موضوع] است.
am i right or wrong U ایامن درست میگویم یانه ایاحق بامن است یانه
wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
wrong U بی احترامی کردن به
wrong U سهو
wrong U پیام صحیح نیست
wrong U پیام غلط است
wrong U مخالف اخلاق یا قانون
wrong U ناحق
to go wrong U خراب شدن [موقعیتی]
to go wrong U موفق نشدن
to do something wrong U شیطنت کردن در چیزی [شوخی]
to do something wrong U در چیزی دو به هم زدن
i took the wrong way U راه خطا رفتم
What's wrong? U چی نگرانت می کند؟
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
What's wrong with it? U از چه چیز این خوشت نمی آید؟
What's wrong? U چه باکت است؟
What's wrong? U چی ناراحتت می کند؟
go wrong U بد کار کردن
go wrong U خراب شدن
What's wrong? U چه خبر است؟
wrong un U پرتاب توپ پیچ دار کریکت
to go wrong U بد از آب در آمدن [داستانی]
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
she went wrong U راه خطارفت
she went wrong U گمراه شد پالانش کج شد
something is wrong with you U یک چیزی تان هست
something is wrong with you U یک کسالتی دارید
that is wrong U درست نیست
to be in the wrong U دراشتباه بودن
to be in the wrong U حق نداشتن زورگفتن
to be in the wrong U مقصربودن
to go wrong U بدکارکردن
to know right from wrong U خوب را ازبد
to know right from wrong U تشخیص دادن
There is nothing wrong with you . You are all right . U هیچیت نیست
what is wrong with that? U مگراین چه عیبی دارد
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
There is something wrong with the ... ... خراب است.
wrong U اشتباه
wrong U خطا
to go wrong U خراب شدن
What's wrong? U موضوع چه است؟
wrong U تقصیر و جرم غلط
to wrong U غیر منصفانه رفتار کردن
to wrong U بیعدالتی کردن
that is wrong U غلط است
There is something wrong with the ... ... عیب دارد.
to believe wrong U اشتباه گمان کردن
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
read out U بازخوانی
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read only U تنها خواندنی
read only U فقط خواندنی
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
to read out U بلند خواندن
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U اسکن کردن متن چاپ شده
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U قرائت کردن
read U خواندن
read U بازخواندن
read U تعبیر کردن
read U استنباط کردن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
well read U اهل مطالعه و تحقیق
well read U با اطلاع
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
well-read U با اطلاع
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
to suffer wrong U مظلوم واقع شدن
to suffer wrong U بیعدالتی دیدن
The wrong answer. U جواب غلط
he did the wrong thing U نبود
It was wrong of you to take the bicycle . U کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
he is on the wrong scent U سر رشته کار را گم کرده است
It is wrong to steal . U دزدیدن (دزدی )کار غلطی است
We got into the wrong bus . U سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
What is wrong ? what is the snag ? U عیب کار کجاست ؟
wrong-foot باعث بر هم خوردن تعادل حریف در یک بازی ورزشی شدن.
wrong-headed U لجباز
wrong-headed U سرسخت
wrong-headed U کلهشق
you guessed wrong U حدس شما خطا رفت
you guessed wrong U درست حدس نزدید
you guessed wrong U غلط حدس زدید
wrong-headed U مصر
wrong-headed U کجرو
wrong information U اطلاعات نادرست
wrong answers U پاسخهای نادرست
According to his own lights , he was doing nothing wrong at all. U آن طور که عقلش قد می داد اعمالش صحیح بنظرش می آمد
he did the wrong thing U کاری کرد که درست
I haven't done anything wrong. U من هیچ خطایی [جرمی] نکردم.
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
rub some one the wrong way U کسی را عصبانی کردن
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
to take the wrong turn U اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
he did me a great wrong U بیعدالتی بزرگی نسبت به من کرد
queen can do no wrong U بیان اصل عدم مسئوولیت ملکه یاپادشاه است در سیستم مشروطه
queen can do no wrong U ملکه نمیتواند خطا کند
to put one in the wrong U کسیرا ثابت کردن
to put one in the wrong U اشتباه
to make r. for a wrong U بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
he did the wrong thing U کارغلطی کرد
he did me a great wrong U خطای بزرگی .....
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
civil wrong U خطای مدنی
Read the story U فرم تریو
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
destructive read out U بازخوانی مخرب
read head U هد خواندن راس خواندن
read ink U ink nonreflective
read only memory U حافظه فقط خواندنی
read only storage U انباره فقط خواندنی
read pulse U تپش خواندن
read strobe U بارقه خواندن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
read/write U خواندن- نوشتن
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
reed or read U شیر دادن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
read head U نوک خواننده
read head U نوک خواندن
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
destructive read U خواندن مخرب
deep read U با اطلاع
deep read U بسیار خوانده
he can read the sky U ستاره شناس است
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
lip read U لب خواندن
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
write once read many U یکبار نویس
he read other than distinctly U شمرده نخواند
lip-read U لب خواندن
write once read many U چند بار بازیاب
write once read many U چند باربخوان
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
scatter read U پراکنده خوانی
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
bet on the wrong horse <idiom> U قضاوت اشتباه درموردچیزی
wrong side of the tracks <idiom> U قسمت فقیرنشین شهر
the wrong side outward U وارونه
You gave me the wrong key . U کلیدی که به من دادی عوضی بود
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. U هر طور کردم غلط درآمد
I made a mistake . I was wrong. U من اشتباه کردم
bishop of the wrong colour U فیل بد رنگ شطرنج
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
get out of bed on the wrong side <idiom> U ازدنده چپ بیدار شدن
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
the wrong side outward U پشت رو
get up on the wrong side of the bed <idiom> U از دنده چپ بلند شدن
wrong side of a cloth U پشت پارچه
the wrong side of a blanket U پشت پتو
To be mistaken (wrong ,in error) U دراشتباه بودن
To bark up the wrong tree. <idiom> [سوراخ دعا را گم کردن]
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Recent search history Forum search
1ICR
1I believe the definition of the word of Mastoiditis is wrong.
3ترجمه می توانی نیایی
1she tried to get me to read regular books
1چه خلافی مرتکب شدم
0read someone like a book
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com